3 اسفند 1387 / 25 صفر المظفر 1430 / 21 فوریه 2009

کودتای سوم اسفند توسط رضاخان میرپنج : در پي سياستهاي استعمار انگليس در ايران و براي به حكومت رساندن شخصي مطيع و سركوبگر، واحدهاي قزاق مقيم قزوين يه سركردگي رضاخان مير پنج وارد تهران شدند. اين گروه با مقاومت محدود بعضي از كلانترها مواجه شدند و در زد و خوردي كوتاه تهران را به تصرف خود درآوردند. به علت اينكه طرح اجراي اين كودتا را قبلا مقامات عاليِ انگليس در تهران تنظيم كرده بودند و با مقامات امنيتي شهر نيز گفتگوهاي لازم صورت گرفته بود، كودتاچيان به ساده ترين شكل ممكن به مقصود خود رسيدند و احمد شاه به پذيرش رضا خان به عنوان سردار سپه و فرمانده كل قوا تن داد. انگليسيها در خصوص انتخاب رضاخان براي كودتا مدّتها مطالعه كرده بودند. آنان با در نظر گرفتن نقش رضاخان در سركوبي جنبش هاي آزاديخواه مردم در نقاط مختلف ايران و كوشش هاي اين مزدور سرسپرده براي دسترسي به حكومت و تاج و تخت، او را براي اين كوتا در نظر گرفتند.
« ابن صيرفي» ملقّب به« تاجُ الرّياسه » اديب و مورخ و دبيرديوان فاطميان مصردرگذشت. اوعلاوه بردبيري ديوان مكاتبات فاطميان مصر، رياست ديوان انشا را نيزبه عهده داشت. ابن صيرفي دراين مدت ضمن انجام دادن مسئوليت هايش اوقات خود را صرف نگارش مجموعه رسايلي كرد كه حاكي ازدقّت و استعداد اين اديب و مورخ اند. اَلاَفضَليّات ازآثاراين صيرفي است كه شامل هفت رساله است. قانون ديوانُ الرّسائل ديگراثراين مورخ بشمارمي رود كه بنا به اعتقاد خودش نخستين اثردراين مقوله است. زيرا ديگران فقط درباره خراج و سپاه كتاب نوشته اند و كارديوان انشاي دستگاه ملوك را فرونهاده اند.
عمليات بزرگ خيبر با رمز يارسول‌الله در جبهه جنوب، هورالهويزه و شمال بصره در وسعت تقريبي200 كيلومتر مربع با هدف تصرف و تأمين جزاير مجنون و بخشي از هورالهويزه از سوم اسفند62 آغاز شد و تا بيست و دوم اسفند به طول انجاميد. در اين عمليات، رزمندگان اسلام در ابتدا با ورود به جزاير مجنون، از اصل غافل‌گيري و سرعت بهره گرفته و تعدادي از يگان‌هاي مستقر در جزيره را به هلاكت رساندند. در ادامه با فشار بي‌امان سپاه توحيد، دشمن بعثي كيلومترها به عقب رانده شد و نيروهاي اسلام با يك حركت حماسي و باور نكردني براي دشمن، رودخانه دجله را پشت سر گذاشتند. در روزهاي بعد، رزمندگان اسلام در حالي كه دشمن به شدت از گلوله شيميايي استفاده مي‌كرد، با وارد ساختن ضربات سنگين، موفق به پيشروي شده و بعثيان را به عقب راندند. با گذشت دو هفته از شروع عمليات، رزمندگان اسـلام موفق شدند تا موقعيت مناطق آزاد شده، از جمله جزاير مجنون را تثبيت كنند و ابتكار عمل را به دست گيرند. اين عمليات سرانجام پس از19 روز نبرد سنگين با نتايج زير پايان يافت: تلفات نيروي انساني دشمن:1140 نفر اسير و15000 نفر كشته و زخمي؛ ساير نتايج: به تصرف درآمدن منطقه‌اي به وسعت بيش از1180 كيلومتر مربع، از جمله جزاير مجنون؛ تجهيزات و امكانات: تانك و نفربر:330 دستگاه انهدامي،42 دستگاه اغتنامي، هواپيما:6 فروند انهدامي، دستگاه مهندسي:60 دستگاه اغتنامي، خودرو:200 دستگاه انهدامي. عمليات بزرگ خيبر با دستاوردهاي ارزشمند، از جمله عمليات‌هاي موفق رزمندگان اسلام محسوب مي‌شود، به نحوي كه عراق را مجبور به استفاده گسترده از سلاح‌هاي ممنوعه شيميايي كرد. با تصرف جزيره مجنون، يكي از حوزه‌هاي مهم نفتي در اختيار رزمندگان اسلام قرار گرفت و دشمن را در باز پس‌گيري آن ناكام گذاشت.
معاهده فين كن اشتاين ميان ايران و فرانسه درمحلي به همين نام درلهستان امضا شد. اين عهدنامه به ظاهرخواسته ها و مقاصد فتحعليشاه قاجاررا تأمين مي كرد ولي مواد آن به گونه اي تنظيم شده بود كه ناپلئون درهرزمان قادربود ازانجام دادن تعهدات خود سرباززند؛ عقد قرارداد فين كن اشتاين مقدمه مأموريت هيئت نظامي ناپلئون را درايران فراهم كرد و ژنرال گاردان درمقام سفيردولت فرانسه دررأس اين هيئت به ايران آمد. آنان هدف خود را آموزش قواي نظامي ايران و آشناكردن آنان با شيوه هاي نوين جنگي اروپا اعلام كردند اما نيت اصلي هيئت نفوذ درارتش و ديگرمراكزمهم و حساس ايران بود. اين عهدنامه به علت اجرانشدن تعهدات فرانسه درذيحجه سال1222هجري قمري ملغي اعلام شد.
مصر به استقلال رسيد. اين كشور در سال 1914 ميلادي تحتُ الحماية انگليس شد و قواي بيگانه حسين كامل را به خديوي مصر رساندند. دوران سلطنت فؤاد اول برادر وي در تاريخ بيداري مردم مصر اهميت فوق العاده اي دارد زيرا در اين دوران افراد مبارزي چون سَعد زُغلول پاشا پس از قرارداد تركِ مُخاصِمه سال 1917 ميلادي مبارزه با اشفالگران انگليسي را علني كردند، در پي شدت يافتن مبارزات، دولتِ انگليس ناچار استقلال مصر را پذيرفت.
لويى سن سيمون نويسنده فرانسوي در 21 فوريه 1675م متولد گرديد و كار نويسندگي را از 19 سالگي آغاز نمود. وي از اين سال به نگارش خاطرات خود پرداخت و آنها را تا سال 1752م ادامه داد. تا اينكه مجموعه خاطرات سن‏سيمون در 173 دفترچه فراهم آمد. وي در اين زمينه اشاره مي‏كند كه خواندن تاريخ باعث شد تا ميل نگارش وقايع و خاطرات روزانه در وي برانگيخته شود. وي در كنار نگارش روزانه خاطرات خود، بر مجموعه يادداشت‏هاي روزانه دانژو كه گزارش روزانه‏اي است از حوادث دربار فرانسه، حاشيه نگاشت و در 229 جزوه خود مطالبي فراهم آورد. نگارش خاطرات براي سن سيمون وسيله‏اي است جهت ابراز نفرت تسكين‏ناپذير و آميخته به تحقير و نيز ادعانامه پرجوش و خروشي است بر ضد رژيمي كه خود را در آن تحت فشار مي‏بيند. اگر چه سبك او استوار و منسجم است ولي قضاوت اوبه دليل تاثيرپذيري از عقائد اشرافي رنگ مي‏بازد. به همين دليل اعتماد تاريخي به اين خاطرات چندان ممكن نيست، گرچه اطلاعات آن عموماً درست است و براي مورخان سند گران‏بهايي است. در حقيقت حكومت لويي چهاردهم و دربار ورساي اگر تا عصر حاضر زنده مانده است مديون پديده‏اي به نام"سن سيمون" و نگارش او مي‏باشند. لويي سن سيمون نويسنده فرانسوي سرانجام در 6 ژوئن 1755 در 80 سالگي درگذشت.
باروخ اسپينوزا فيلسوف معروف هلندي در 24 نوامبر 1632م در خانواده‏اي يهودي در هلند به دنيا آمد. وي پس از تحصيلات مقدماتي، علوم عالي و زبان‏هاي قديمي مانند عبري را فراگرفت و در سياست و نقد آيين يهود مهارتي تام يافت. اسپينوزا از كودكي دريافت كه ارباب كنيسه و بزرگان يهود، در حق يهوديان آزاد فكر، مجازات‏هاي وحشتناك و سنگين به مرحله اجرا و عمل درمي‏آورند و صاحبان كليسا و كنيسه، بر آزردن و غارت مردم كمر بسته‏اند. باروخ از كودكي مايل بود كه به جاي آن همه كينه و ستم كه يهوديان و مسيحيان به هم روا مي‏دارند، به محبت روي آورند. انتشار اين افكار باعث شد كه ارباب كنيسه، اسپينوزا را در 24 سالگي به واسطه داشتن افكاري برخلاف تورات از جامعه يهود طرد كنند و از آن زمان تا پايان عمر مجبور و محكوم بود كه به تنهايى به سر بَرَد. هيچ يهودي حق نداشت به او غذا و پناه دهد يا حتي با او سخن بگويد. از اين رو از همه اديان كناره گرفت و انزوا اختياركرد. وي در اين سال‏ها با صيقل دادن عدسي تلسكوپ‏ها روزگار مي‏گذرانيد و در ضمن به مطالعه و پي‏ريزي بنياد فلسفي و فكري خود مشغول بود. اسپينوزا، طريقه و فلسفه مخصوص به خود دارد و افكار فلسفي‏اش نزديك به افكار صوفيه است. وي دو رساله منتشر كرد كه رساله دوم با نام رساله الهيات مي‏باشد و او در آن عقايد خود را در تفسير تورات و ترتيب زندگاني اجتماعي مردم بيان كرده است. اما چون اين اثر با تعليمات علماي يهود سازگار نبود سر و صدايى به پا كرد؛ از اين جهت اسپينوزا ديگر اثري منتشر ننمود. اسپينوزا اعتقاد راسخ داشت كه حقيقت وجود، يكي است؛ شر يا بدي فقط در ذهن‏هاي محدود وجود دارد و حقيقتي در نفس امر ندارد. وي معتقد بود كه انسان بايد هواهاي نفساني را طرد كند، به نظم بگرود و به حوادث از جنبه ابديت بنگرد. هم‏چنين مي‏گفت: سعادت آدمي در اين است كه نيروي او يعني اشتياقش به زندگي فزوني گيرد و اين افزايش نيرو براي زندگي، كار و فعاليت‏هاي خلاّق، فقط از عشق به خود ناشي مي‏شود. كسي كه در پي آن باشد كه از صدمات وارده، به همان طريق انتقام بگيرد، پيوسته ناراحت است زيرا زندگي او را محيطي محصور از بدگماني، انتقام و جنگ و ستيز در خود خواهد گرفت. فقط يك نوع جنگ بر حق است و آن هم يك بسيج همگاني براي تامين صلح است. بزرگ‏ترين پيروزي، با قواي قهريه به دست نمي‏آيد بلكه با ايثار و بزرگواري و نجابت روح حاصل مي‏شود. خردمند حقيقي فردي است اجتماعي كه به خدمت همنوعان كمر بسته است و مي‏داند كه همه افراد انساني، اطفال مكتب ابديت هستند. علاوه بر دو رساله او، كتاب علم اخلاق وي نيز به فارسي ترجمه شده است. باروخ اسپينوزا سرانجام در بيست و يكم فوريه 1677م در 45 سالگي به مرض سل در لاهه هلند درگذشت.
آنتوان ايزاك سيلوسْتِر دو ساسي، خاورشناس برجسته فرانسوي در 21 سپتامبر 1758م در پاريس به دنيا آمد. وي در كنار تحصيلات مقدماتي، به زبان‏هاي شرقي علاقه‏مند گرديد و ضمن تحصيلِ علم حقوق، به فراگيري زبان‏هاي فارسي، عربي، تركي و عبري پرداخت. ساسي از آن پس به تدريس در دانشگاه روي آورد و در مراكز متعدد علمي و فرهنگي عضويت يافت. وي براي تعليم زبان‏هاي شرقي، روش مخصوصي وضع كرد و زندگي خود را براي تعليم و تأليف و نشر كتاب اختصاص داد و هيچ خاورشناسي در اين كار به پاي او نرسيد. دو ساسي در واقع، خادم دانشمندان جوان گرديد و پاريس را مركز درس و بحث و مطالعه قرارداد. او هم‏چنين با تحقيق در زبان قِبْطي و كشف رمز خط تصويري يا هيروگْليف، موفق شد كتيبه‏هاي عهد ساساني را بخواند. ساسي پس از كسب معارف فراوان در زبان‏هاي شرق، به عنوان نويسنده ناپلئون بُناپارت در قسمت ادبيات عرب انتخاب شد و چنان در اين عرصه تسلط يافت كه فضلاي مصر را به تعجب واداشت. اين مهارت و تبحر ساسي در شرق‏شناسي بدانجا رسيد كه كتاب‏هاي فراواني نوشت و به شيخ المستشرقين شهرت يافت. گفته مي‏شود كه وي با نگارش كتاب‏ها و رسائل و مقالات تعليم و تربيت، جمع كثيري از دانشجويان اروپايى را با تمدن و فرهنگ اسلامي آشنا كرده و بدين وسيله روح غيرت و همت را در جسم و جان اروپائيانِ بي‏خبر از نفايس شرق و به ويژه اسلام به حركت درآورده است. اين دانشمند فرانسوي، مسيحياني را كه بر اثر هزار سال جلوگيري و مخالفت كشيشان و روحانيان عيسوي مذهب، از معارف و دانش و ادبيات اسلامي بي خبر مانده و حتي نسبت به آن بدبين بودند بيدار كرد و شوق تحقيق و تأليف و تتبّع را در آنها به وجود آورد. همين امر باعث شد كه عده‏اي از روشن‏فكران اروپايي به اسلام‏شناسي روآوردند و كتاب‏هاي فراوانِ تحقيقي درباره آن نگاشتند. از ساسي در حدود 20 كتاب بر جاي مانده كه گزيده‏هاي عربي در 3 جلد و دستور زبان عربي از آن جمله است. آنتوان ايزاك سيلوستر دوساسي سرانجام در 21 فوريه 1838م در هشتاد سالگي درگذشت.
نيكُلاي واسيليويچ گوگول نويسنده معروف روسي در 31 مارس 1809م در اوكراين روسيه به دنيا آمد. پدر نيكلاي، وي را از طفوليت با عشق به داستان‏سرايى و علاقه به تئاتر پرورش داد و بعدها همان حكايات، روايات، افسانه‏ها و مشاهدات و شنيده‏هاي شخصي پدر كه مربوط به زندگي مردم آن سامان بود، اساس زندگي فرزند قرار گرفت. گوگول از ابتداي زندگي با مردم عادي و ساده ارتباط يافت و با داستان‏هاي آنها آشنا شد. او ميلي به تحصيل علوم جديد نداشت و تنها به ادبيات روسي و نقاشي علاقه‏مند بود. گوگول در ابتدا به هيچ وجه در فكر نويسندگي نبود اما به علت تنگ‏دستي مجبور شد كه كتاب بنويسد. هرچند آثار اوليه وي، با اقبال عمومي مواجه نگرديد اما گوگول با پشتكار و تلاش خود، آثار بهتري عرضه كرد و به شهرت دست يافت. هم‏چنين معاشرت وي با ادباي بزرگ روسيه از قبيل الكساندر پوشكين در تركيب و تنظيم افكار و آثار ادبي او اثرات عميقي بر جاي نهاد و تأليفات كم نظيري به وجود آورد. گوگول در سال‏هاي بعد رهبر و پيشاهنگ مكتب ناتوراليسم يا طبيعت گرايى روسيه بود كه در آن بيشتر به تقليد دقيق و مو به موي طبيعت پرداخته مي‏شود. وي با زبان انعطاف‏پذير و بسيار قوي خويش جنبه‏هاي مختلف زندگي مردم روسيه را به خوبي به تصوير كشيده است. گوگول هم‏چنين در نوشتن قطعات كمدي، تخصص فراواني داشت. وي گاهي جزئيات بسيار بي‏اهميت و عادي را شرح مي‏دهد تا به قول خود، از امري عاديْ نتيجه‏اي فوق العاده استخراج كند. نوع اشخاصي كه گوگول در داستان‏هاي خود توصيف كرده است تنها داراي خصوصيات و كيفيات ملي نيستند، بلكه آنها را در همه جا و در ميان همه اقوام مي‏توان يافت و به همين جهت، آثار وي انساني و جاوداني است. گوگول از نظرقدرت تخيل و شيوه انشاء، نويسنده‏اي زبردست و ماهر بود و هيچ نويسنده روسي نتوانسته است چون او تا اين حد به غناي زبان دست يابد. وي طبعي ناسازگار، حساسيتي بيمارگونه و روحي انزواطلب داشت و در عين حال، از قدرت خلاقيتي شگرف، بصيرتي فراوان و چشمي تيزبين و نقاد برخوردار بود. گوگول در همه عمر دلبسته تئاتر بود و گرچه نتوانست وارد عرصه بازيگري شود، اما نمايش‏نامه‏هاي وي، مقبوليتي عام يافت و در بسياري از كشورها نيز ترجمه شد. گوگول از چهره‏هاي ممتاز ادبيات اروپايىِ زمان خود به شمار مي‏آيد و نفوذش در ادبيات روسي تا آن‏جاست كه تاكنون نيز باقي مانده است. گوگول در اواخر عمر به ناراحتي و آشفتگي فكري دچار شد و بسياري از آثار خطي خود را از بين برد. بسياري از آثار گوگول، شاه‏كارهاي ادبيات روسيه و اروپا به شمار مي‏رود كه نفوس مرده، بازرس، شِنِل، تصوير، راهزنان و افسانه‏ها از آن جمله‏اند. نيكلاي گوگول سرانجام در 21 فوريه 1852م در 43 سالگي درگذشت.
ويستان هيو آدِن شاعر معاصر انگليسي در 21 فوريه 1907م در خانواده‏اي كشاورز در انگلستان به دنيا آمد. وي تحصيلاتش را در دانشگاه آكسفورد به پايان رسانيد و متعاقب آن، با شعراي بزرگ عصر خود آشنا شد. آدن از آن پس به كمك اين دوستان، پايه‏هاي مكتب مهمي را كه خود بدعت‏گذار آن بود بنا نهاد و تحولي اساسي در ادبيات جديد انگليس ايجاد كرد. فعاليت ادبي او در سال‏هاي بين دو جنگ جهاني اول و دوم، به سر حد خود رسيد و آدن را به خاطر مكتب خاصش، پيشواي دسته‏اي از نويسندگان و شعراي جوان نمود. از ويژگي‏هاي شعر آدن، سادگي خيره كننده و فلسفه خود جوش آن است. آدن شايد تنها شاعر نوپردازي باشد كه مي‏توانست خود را در شكل‏هاي كاملاً منسوخ بيان كند. وي عبارت‏هاي مُقطّع پيش پا افتاده را در كنار گفتارهاي متعالي و حتي والا قرار مي‏داد تا ابتذال و تعالي روزمره را با هم آشتي دهد. آدن ضرباهنگ و نظم سبك، لهجه آهنگ‏هاي عاميانه، چكامه‏هاي مردمي و قافيه‏هاي تعمداً خام را به كار مي‏گيرد تا تضاد آخرين يافته‏هاي علم با كهنه‏ترين روياهاي رمانتيك را نشان دهد. آدن دلنشين‏ترين اشعار خود را در دهه 1930م سرود. در اين دوره، وي مبلغ اين انديشه بود كه بيماري‏هاي سياسي و اقتصادي جامعه را، سوسياليسم درمان مي‏كند و عشق داروي همه دردهاست. با اين حال، آدن در خلال جنگ جهاني دوم از سوسياليسم ديده برگرفت و شيفته مسيحيت شد و اشعارش كم‏كم ابعاد معنوي پيداكرد. شعر آدن به نام "نامه سال نو" باز كاوي همين تكامل فكري و تغيير ديدگاه‏هاي اوست. آثار دوران پختگي آدن رنگي كاملاً مذهبي دارد و برادري جهاني بر پايه تعاليم مسيح(ع) را تبليغ مي‏كند. شعر آدن، نقطه عطف و رخدادي شاخص شناخته شده است. به عقيده آدن، بغرنجي‏ها و رنج‏هاي روحي انسان‏هاي امروز را مي‏بايد در رابطه انسان‏ها با ماشين و تمدن امروزي جست‏وجو كرد. از ويستان هيو آدن، آثار مهمي به چاپ رسيده كه سخنرانان، كنار مرز، روزگار ديگر و سفري به سوي جنگ ازآن جمله‏اند. هيو آدن سرانجام در سال 1973م در 66 سالگي درگذشت.
در آغاز سال 1916م، نيروهاي آلمان به قصد تصرف پاريس، در 21 فوريه 1916م به مهم‏ترين مانعي كه در راه پيشروي آنها به سوي پاريس قرار داشت، يعني شهر وُردَن و استحكامات نظامي اطراف آن، حمله‏ور شدند. در اين ميان هر چند يكي از قلعه‏هاي اطراف شهر به تصرف آلمان درآمد، ولي نيروهاي مدافع وردن كه با كمك قواي كمكي و تازه نفسْ تقويت شده بودند، پيشروي آلماني‏ها را در همين مرحله متوقف ساختند و تا ماه مارس 1916م پنج حمله بزرگ نيروهاي آلمان براي پيشروي به طرف وردن با شكست مواجه گرديد. در اول ژوئيه 1916م، در حالي كه آلماني‏ها، حمله بزرگ و تازه‏اي را براي تصرف وردن تدارك مي‏ديدند نيروهاي انگليس و فرانسه دست به تهاجم وسيعي در شمال غربي فرانسه زدند و پس از پنج ماه نبرد سنگين، يكي از خونين‏ترين و وسيع‏ترين عمليات‏هاي نظامي در طول جنگ جهاني اول رقم خورد. در اين جنگ، علاوه بر به كار گرفتن وسيع نيروي هوايى، براي اولين بار از تانك استفاده شد ولي كاربرد تانك‏هاي انگليسي كه براي نخستين بار در پانزدهم سپتامبر وارد ميدان شدند، به علت بارندگي‏هاي شديد و گل آلود بودن زمين، چندان درخشان نبود. نيروهاي انگليس و فرانسه با وجود تحمل تلفات سنگين در اين نبرد، موفق نشدند آلماني‏ها را از مواضع خود در اين منطقه عقب برانند، ولي تلفات و ضايعات وارده بر ماشين جنگي آلمان در اين جنگ سنگين‏تر بود و كارشناسان نظامي آلمان اين نبرد را سرآغاز شكست آلمان در جنگ جهاني اول عنوان كردند. اين نبرد وحشتناك سرانجام پس از ده ماه درگيري خونين، با مرگ بيش از دو ميليون و دويست و شصت و پنج هزار نفر از نيروهاي متخاصم در 18 دسامبر 1916م به پايان رسيد. تلفات عظيم اين جنگ، علاوه بر وسعت عمليات نظامي و به كار گرفتن سلاح‏هاي جديد جنگي، ناشي از استفاده وسيع نيروهاي متخاصم از گازهاي سمي و سلاح‏هاي شيميايي بود.
پس از آن كه مقامات مصر و سوريه در اول فوريه 1958م قرارداد اتحاد دو كشور را امضا كردند، در 21 فوريه 1958م، مردم مصر و سوريه نيز در جريان يك همه‏پرسي، به اتحاد دو كشور تحت عنوان جمهوري متحده عربي رأي مثبت دادند. آنها هم‏چنين، جمال عبدالناصر، رئيس جمهور وقت مصر را به عنوان اولين رئيس اين جمهوريِ تازه تأسيس، انتخاب كردند. چندي بعد، در 8 مارس آن سال يمن نيز به جمهوري متحده عربي پيوست. تشكيل اين جمهوري در راستاي اتحاد كشورهاي عربي، به ويژه در مقابل رژيم صهيونيستي بود. در جمهوري متحده عرب، دولت‏هاي جداگانه‏اي وجود داشتند كه خط مشي آنها به خصوص در سياست خارجي توسط يك شوراي عالي، هماهنگ مي‏شد. اما اين اتحاد، بيش از سه سال دوام نياورد و رياست مصر بر جمهوري متحده عرب، باعث نارضايتي و خروج سوريه از اين اتحاد و در نهايت، انحلال آن در 28 سپتامبر 1961م گرديد.
مالك شباز، معروف به مالكوم ايكس، رهبر نهضت سياهان امريكا در 19 مه 1925م در خانواده‏اي فقير و امريكايى ولي افريقايى الاصل به دنيا آمد. مالكوم ايكس در سنّ چهار سالگي شاهد حمله نژادپرستان سفيدپوست گروهك كوكلوس كِلان به خانه پدرش و آتش كشيدن آن بود. از آن زمان، كينه سفيدپوستان در دلش نقش بست و موجب سرگرداني و انحراف اخلاقي وي گرديد. مالك پس از مرگ پدرش و جنون مادرش، در دام تبهكاران مواد مخدّر و باندهاي سرقت گرفتار آمد تا اين‏كه در حين دزدي دستگير و به پنج سال زندان محكوم شد. او در زندان با مسلمانان سياه‏پوست و عقايد و افكار "عاليجاه محمد"، رهبر مسلمانان سياهپوست امريكا آشنا شد و از آن زمان به بعد، تحوّلي در وي به وجود آمد و ايمان و اسلام روحش را تطهير نمود. مالكوم، پس از رهايى از زندان و ملاقات با عاليجاه محمد، به عنوان سخنران اسلامي و امام جماعت جامع هفتم نيويورك انتخاب گرديد. امّا پس از مدتي بين او و عاليجاه محمد، اختلاف نظر افتاد وبه تدريج از جنبش امت اسلام خارج شده و گروهي منشعب از جنبش امت اسلام به وجود آورد. وي موفّق به گرايش دادن ده‏ها هزار نفر از سياهان امريكا به اسلام گرديد و جنبش و نشاط خاصي در ميان سياهان به وجود آورد. مالكوم ايكس بر اين نكته تأكيد داشت كه سياه پوستان تحت ستم دولت نژادپرست امريكا، در چهارچوب احكام اسلامي مي‏توانند به آزادي، عدالت و برابري دست يابند و حقوق از دست رفته خود را احيا كنند. عقايد انقلابي ايكس، آن چنان مورد خشم محافل نژادپرست امريكا واقع شد كه نقشه ترور وي را طراحي كرده و سرانجام او را در 21 فوريه 1965م در 40 سالگي در هنگام سخن‏راني در يك گردهمايي به شهادت رساندند. ماجراي شهادت او مانند تمام ترورهاي سياسي امريكا در پرده‏اي از ابهام فرورفت. ولي قرائن فراواني، حكايت از دخالت سازمان امنيت داخلي امريكا، اف.بي.آي و سازمان ضد جاسوسي آن كشور يعني سيا در اين امر دارد.

19) پروفسور «رابين جورج كالينگوود » تاريخدان و فيلسوف انگليسي كه در 21 فوريه 1889 به دنيا آمد و 54 سال عمر كرد در زمينه فلسفه عقيده دارد كه ريشه فلسفه را بايد در تاريخ جستجو كرد ، نه در علوم . وي تاريخ باستان را با بررسي سكه ها ، سنگنبشته ها ، آثار هنري و معماري و اكتشافات تازه باستانشناسي دوباره نويسي كرده است. به نظر كالينگوود، بهتر است هر مورخ ضمن شرح رويدادها ، به تحليل آنها از ديدگاه خود بپردازد تا كتب تاريخ متنوع باشند. او تعريف « آزادي كامل » را در پرداختن فرد به آن چه را كه بخواهد ارائه دهد و بگويد خلاصه كرده است و بنابراين ممانعت از خلاقيت را عملي خلاف آزادي دانسته است. كالينگوود كه 150 كتاب و رساله از خود به جاي گذارده تا كيد بر اين دارد كه سياستمداران و دولتمردان بايد « تاريخ » را مطالعه كنند تا اشتباهات تكرار نشود و از خود نام نيك باقي بگذارند. معروفترين كتاب كالينگوود « رومن بريتين » و رساله او در باره فن و حرفه تاريخنگاري است. كالينگوود نيز تاريخنگاري را ادامه روزنامه نگاري دانسته و تاكيد بر افزودن سابقه تاريخي يك خبر را بر آن دارد كه از آن زمان رواج يافته است و اين سابقه نويسي بر خبر نبايد به صورت تفسير آن بر آيد كه تفسير از خبر مطلق جداست .

20) شاه طهماسب اول دومين شاه از دودمان صفويه 21 فوريه سال 1514 در نيمه شب به دنيا آمد و به همين سبب بسياري از مورخان 22 فوريه را زادروز او نوشته اند. وي پس از درگذشت پدرش شاه اسماعيل، در ده سالگي به سلطنت ايران رسيد و پنج دهه حكومت كرد. شاه طهماسب خوي سپاهيگري نداشت و در زمان او، ايران مورد تعرض خارجي قرار گرفت، آسيب ديد و تضعيف شد. وي در عين حال يك نويسنده بود و تذكره شاه طهماسب ازوست. از رويداد هاي عصر شاه طهماسب يکم آمدن آنتوني جنكينسون از جانب اليزابت اول پادشاه وقت انگلستان به قزوين است كه شاه طهماسب به جاي بحث سياسي، از او درباره مذهبش پرسيد و پس از آن كه شنيد مسيحي است بيرونش كرد كه چگونگي خروج جنكينسون از ايران (از طريق روسيه)، خود داستاني شنيدني است از جمله اين كه حتي خاكي را که جنكينسون پاي بر آن مي نهاد، به سبب خارج از اسلام بودن! با بيل برمي داشتند و به جوال مي ريختند و در رودخانه خالي مي كردند تا تميز شوند و ظروفي را كه او براي خوردن غذا و نوشيدن آب استفاده مي كرد آتش مي زدند و .... شاه طهماسب يکم كه مانند پدرش رئيس مذهبي ايران هم بود ترتيب درستي براي جانشيني خود نداد و وطن ما، پس از وي شديدا به دردسر افتاد